مناجات با خداوند کریم
در باز کن که خـسـتهتـرین بـنده آمده تـنها و سـر به زیـر و سرافکـنده آمده هـــمــراه بـا امــیــد بـه آیــنــده آمــده بـا ایـن کـه دیـر آمـده شـرمـنـده آمـده شرمـندهاش نکن که گـرفـتار میشود جرمش اگر نبخشی دلش زار میشود غـرق گـنـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ با اشـک و آه آمـدهام میکـنـی قـبول؟ مـابـیـن مـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ رویـم سـیـاه آمــدهام مـیکـنـی قـبول؟ مثـل هـمیـشه مـطـمـئـنم رد نـمیکـنی با اینکه من بـدم تو به من بد نمیکنی رویـم نمیشـود که صـدایت کـنـم خدا در کولـهبـار بندگـیام نیست جز خطا با این دلی که نیست درونش به جز ریا یک عـمر کـار و بار دلـم بـوده ادعـا من از خودم به خاطر معصیت عاصیام شرمنـدهام برای هـمین آس و پـاسیام در بـینـوایـیام تـو نـوا مـیدهی مرا بغض شکـسته؛ حال بکا میدهی مرا بیقـیـمتـم اگر چه؛ بـهـا میدهـی مرا با یاد خود به سیـنه صفا میدهی مرا میخـوانـمت؛ اجـابت سـبز دعا تویی روشـنتـرین ضمیـر دل بنـدهها تویی غـفـلت حصار بسته به دور و بر دلم رحـمی نما به گـریـه و چـشـم تـر دلم مـرهـون رحـمـتت شده پـا تا سر دلـم نـامـت نـوشـتـهام به روی سردر دلـم راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند با یک نفر به غیر خودت گـفتگو کند حـالا تو هـستی و دل بیعـار بـندهات شرمـنـدگی و خـجـلت غـمبـار بندهات آشـفـتـه حـالـی و دل بـیـمـار بـنـدهات تنها تو هـسـتی با خبر از کار بندهات پس لطف کن بیا و مرا بیخبر ببخش در خلـوت شبانه و وقت سحر ببخش |